سکوت
ای عشق تو کیستى که در دل همه هراس افکنى _ برو برو دست از سر ما بردار _ سایه شومت را بر سر ما نکش _ اى عشق تو چیستى با دل ساده و تنهاى مردم چه میکنى _برو برو و دیگر مرا اذیت نکن _ عشق دامنگیرم شده رهایم نمیکند _ مرا رها کن اى حیله گر _فریب عشق خوردم _ جامى پر از معجون عشق و تنهایى نوشیدم _ اى عشق تو در دل من هراس افکندى _ اى عشق عشق عشق مرا تنها بگذار _ اى حیله گر رهایم کن _ شب و روز درد تنهایى را می چشم _عشق رهایم کن _نمی خوام عاشق باشم _ نمی خوام _ خدا به فریادم برس _ رهایم کن تا نفسی از اعماق وجودم در آید از سر چشمه آزادى درون دلم که سالهاست نفسی بیرون نداده _ آه _ نفسى هم نمى توانم بکشم _ عشق نفس مرا نیز گرفته …